سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درگیر شلوغی ها...

تو را دلواپسم هر روز، هنگام شلوغی‌ها

که می‌ترسم بیفتی باز در دام شلوغی‌ها

خیابان را ببین! چون مار سمی می‌خزد در شهر

خیابانی که کم‌کم می‌شود رام شلوغی‌ها

نفس در سینه‌ام حبس است وقتی "زنده باد" تو

شبیه پرچمی رقصیده بر بام شلوغی‌ها

دوباره انتظاری که به جوش آورده خونت را

چراغ قرمز و رگبار دشنام شلوغی‌ها

نگاهم چون زنی خنیاگر و گیسوپریشان است

که می‌رقصد میان موج آرام شلوغی‌ها

تو را گم می‌کنم در چارراه گیج آزادی

- مسیر بسته‌ی معمول ایام شلوغی‌ها_

تو را دلواپسم، این فکر می‌ترساندم بدجور

که نامت می‌شود یک روز: گمنام شلوغی‌ها!

هراسان کوچه‌ها را یک به یک بیهوده می‌گردم

تو را از دست دادن، بود فرجام شلوغی‌ها...


مریم آرام




ادامه مطلب

[ جمعه 99/3/23 ] [ 5:42 عصر ] [ silver storm ]

رها...

 

بگیر از من این هردو فرمانده را

"دل عاشق" و "عقل درمانده" را

 

اگر عشق با ماست ؛ این عقل چیست؟

بکُش! هم پدر هم پدر خوانده را

 

تو کاری کن ای مرگ ! اکنون که خلق

نخواهند مهمان ناخوانده را

 

در آغوش خود "بار دیگر" بگیر

من این موج از هر طرف رانده را

 

شب عاشقی رفت و گم کرده ام

در شیشه ی عطر وامانده را ...

 

فاضل نظری




ادامه مطلب

[ جمعه 99/3/9 ] [ 11:19 عصر ] [ silver storm ]

دلم فریاد میخواهد...

دلم یک کوچه میخواهد
پر از بوى اقاقى ها
دلم یک پنجره
یک انتظار ناب میخواهد
دلم یک باغ میخواهد
پر از حس گل و باران
دلم مریم
هواى تازه ى فریاد میخواهد
دلم یک دشت میخواهد
پر از آ?له ى عاشق
دلم پونه
هواى دلکش و پر عطر میخواهد
دلم یک رود میخواهد
پر از موج وصداى آب
دلم دریا
صداى ساحل و مهتاب میخواهد
دلم یک دوست میخواهد
پر از مهر و دلش دریا
دلم خوبى
شکفتن در میان باغ میخواهد




ادامه مطلب

[ یکشنبه 99/2/28 ] [ 10:14 عصر ] [ silver storm ]

حدیث رود

 

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشت

رود رفــت امـــا مســیر رفـتنــش را جـــا گذاشت

هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود

دیده گلگون کـــرد و ســر بر دامـن صحرا گذاشت

هــر کــه ویران کـــرد ویران شد در این آتش سرا

هیـــزم اول پـایـــه ی ســــوزاندن خـــود را نهــاد

اعتبـار ســـر بلنــدی در فـــروتـــن بــودن اســـت

چشــمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت

مــــوج راز ســــر به مهری را به دنیا گفت و رفت

با صــدف هایی که بین ســـاحل و دریا گذاشت

فاضل نظری




ادامه مطلب

[ جمعه 98/5/4 ] [ 1:5 عصر ] [ silver storm ]

اسیر فاصله ها


دریا میخواندش به رهایی

بغض میشکند در چشمانش

رها میشود در اسارت

گوی بلوری چه ساده خالی میکند تنهاییش را

مینگرد...

در پس پرده ی گرد

آسمان دریاییست

دریایش خالیست

موج هایش...

بیتاب طپش در اعماق

زندگی واژه به واژه دریاست

موج میخواند غزل از شیدایی

صخره گوید که :«عجب دنیایی»

سنگ دلرحم شد از زخم اسیر

بانگ زد:«های تو هم از مایی»

غرش بحر برای نوریست

که ز او جا مانده

مانده در فاصله ی پنجره ها

و اسیری که در آن شیشه سکوتی دارد...

این طرف بغض کند دریایش

صخره ها بیمارند...

                                                                 

                                                                               و کسی کم شده است از دریا...

 

 

silver storm




ادامه مطلب

[ یکشنبه 97/9/25 ] [ 6:48 عصر ] [ silver storm ]

زندگی

 

 

زندگی باغی است....درمعنای عشق

زندگی فصلی است....از فردای عشق

زندگی خوابی است....از ابهام ها

زندگی سوزی است....از سودای عشق

زندگی رنگی است....در افکار ما

زندگی موجی است....از دریای عشق

زندگی آبی است....در جویبار ها

زندگی رودی است....در صحرای عشق

زندگی دشتی است....در آنسوی مرگ

زندگی ردی است....از جا پای عشق




ادامه مطلب

[ یکشنبه 97/6/18 ] [ 9:25 عصر ] [ silver storm ]

حتی من...

به خدا گفتم:

بیا جهانو قسمت کنیم!

 

گفتم:

آسمون مال من                                     ابراش مال تو!

دریا مال من                                          موجاش مال تو!

ماه مال من                                                  خورشید مال تو!

 

خدا خنده ای کرد و گفت:

تو بندگی کن،همش مال تو...

 

حتی من...




ادامه مطلب

[ شنبه 97/4/23 ] [ 8:41 عصر ] [ silver storm ]