سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچ پاییز،یلدای چشم ها

امشب یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد.

برگ های رقصان پاییز از دور نظاره گر چشمانت هستند و آرام می نگرند تا ببینند چگونه برای‎شان دست تکان می دهی.

خیلی تلاش نکن.

پلک پاییز سنگین شده و دارد در خواب زمستانی فرو می‎رود.

می بینی، تنها همین چند دقیقه ناقابل می تواند از یک شب عادی و همیشگی تو، یلدا بسازد؛یادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل باهم بودن را روشن بگذاریم تا سردی فاصله ها به خانه ها راه نیابد.

یلداست.

شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد.

می دانی که تا نوروز تنها نود روز باقی است و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آینده ای هستی که بهاران است.

با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه می کنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شب هایش یلدا باشد.

در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل می سراید وما در جمع هم از همه فصل های خداوندی لذت می بریم و شکر می گوییم.

همین باهم بودن هاست که یلدا را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار است.




ادامه مطلب

[ جمعه 98/9/29 ] [ 6:18 عصر ] [ silver storm ]

بیجاره پاییز...÷

بیچاره پاییز...

دستش نمک ندارد...

این همه باران به آدم ها میبخشد،اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.

خودمانیم...

تقصیر خودش است؛

بلد نیست مثل "بهار"خودگیر باشد

تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه

سال تحویلی را هدیه دهد...

سیاست"تابستان"را هم ندارد

که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد

ولی از پشت خنجری سوزناک بزند

بیچاره....

بخت و اقبال "زمستان" هم نصیبش نشد

که با اینهمه سردی و بی تفاوتی اش این همه خواهان داشته باشد !


او"پاییز"است

رو راست و بخشنده...

ساده دل

فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای آدم ها بریزد،

روزی

جایی

لحظه ای

از خوبی هایش یاد میکنند

خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پای محبتش نمیگذارند...

یکی به این پاییز بگوید

آدم ها یادشان میرود که رسم عاشقی را یادشان داده ای...

دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی برگ هایت میگذارند و میگذرند...

تنها یادگاری که برایت میماند

"صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن انهاست"...!!

 




ادامه مطلب

[ شنبه 98/8/11 ] [ 6:10 عصر ] [ silver storm ]