عاشقی؟؟!!
مدتیست
دست و پا چلفتی شده ام
حواسم پرت است
با خودکار بدون جوهر
شعر مینویسم
و در قفسه ی کتاب هایم
یک جفت کبوتر
آب و واژه میخورند
همین دیروز
باران که میبارید
با کفش های لنگه به لنگه
در خیابان
پرواز میکردم
و جای کرایه
به راننده تاکسی
آدرس محله ای در اردیبهشت را دادم
خلاصه مدتیست
هر کاری میکنم
میگویند:
عاشقی؟!
ادامه مطلب
[ جمعه 98/5/4 ] [ 12:55 عصر ] [ silver storm ]