خاطرات بیمار...
دفتر خاطراتم بیمار است
غم مینویسد لحظاتم را
بغض مینویسد شادیم را
اشک میکشد لبخندم را
فریادم را سکوت میپندارد
سکوتی در پرتگاه هیاهوی
تنهایم مینویسد در آشوب شهر
شکسته بال مینویسد در اوج پروازم
دفتر خاطراتم بیمار نیست....
به گمانم معنای خوب بودم هایم را فهمیده....
(silver storm)
ادامه مطلب
[ جمعه 97/9/9 ] [ 2:33 عصر ] [ silver storm ]